خونگوهر
چهار تا لحافآوردن اینهمه جانکندن نمیخواست، میخواست؟ خبر مرگشان اینآژانها اگر حرفم را گوش گرفته و لچکی، چارقدی چیزی آورده بودند که زیر جنازهها بیندازند، خون اتول باری ما را برنمیداشت. حالا کی جان دارد اینهمه خون دلمهبسته را از کف کامیون بسابد؟ دستمان به خون خلقالله آلوده نشده بود که آنهم به لطف اعلی حضرت شد.
داغ گوهرشاد
همهچیز زیر سر خاطر مبارک همایونی و سفرشان به ایالات جناب آتاتورک است. دوزار سواد اکابر دارم و از جراید آنقدر حالیام شده که نقل کلاه شاپو و لچککشیدن از سر نسوان، نقل ترقی و کأنّه مانند دوَل خارجه متجدد شدن نیست. رضاشاه از بیخ و بن با جماعت مسلمین پدرکشتگی دارد. میگویید نه؟ پس نقل اینهمه جنازه که روی دست حکومت مانده چیست؟
همین امروز صبح بود که زدند مردم را آش و لاش کردند و ککشان هم نگزید که این جماعت در حرم آقا تحصن کرده بودند و خونشان حرام بود. نبود؟
چند روز پیشش آشیخ تقی بهلول آمد به جماعت گفت آشیخ قمی را که قپونی بردند و توی هلفدونی انداختند، سر یکه به دو با اعلیحضرت به خاطر کشف حجاب بردند. یکهو آتش به خرمن مردم افتاد. رفتند در گوهرشاد بست نشستند که مشهد را از قاعدۀ کشف حجاب قلم بگیرند. چه میدانستند حکومت قلعوقمعشان میکند. شمارشان از دستم دررفته، اما تا همانجا که چرتکه انداختهام، پنجاهوپنج کامیون پیش از من نعشها را بردند در خشتمال و باغخونی همین مشهد خالی کردند.
حرم آقا را خون برداشته بود. با همین چشمهای خودم دیدم بعضیهایشان داشتند جان میکندند و بعضیهایشان زنده بودند. نامسلمانها رحم نکردند. همه را کانّه نعش وباییها، زنده زنده چال کردند. من اتولچی را جان به جان کنند، اینطور نمیکنم. هنر کنم این جنازهها را گوشهای خالی کنم و فلنگ را ببندم که تا همین جایش هم عذاب وجدان بیخ گلویم را گرفته.
ما که حسابمان با کرامالکاتبین است، اما خدا خودش به داد اعلیحضرت برسد با این همه آه و نالهای که از مشهد گرفته تا کل این مملکت، پشت سرش حواله کردهاند. من که میگویم با این همه نفرین، این شاهی دوام نمیآورد، میآورد؟
بیشتر بدانیم
تیرماه ۱۳۱۴ مردم مشهد در اعتراض به سیاستهای اسلامزدایی پهلوی اول در مسجد گوهرشاد تحصن کردند. در این قیام صدها تن از مردم به دستور رضاخان به شهادت رسیدند