محجبه نوشت*12*
الهی رخصت...
میخواهم برایت از دلواپسی هایم بگویم
بگویم که نگران خونتان هستم
گناه سرتا پای جامعه را فراگرفته و همه را به سم گناهکار بودن مسموم ساخته
"صدایـــتان"
"نگـــــاهتان"
"حرفهــایتان"
حتی
"وصیـــــیتتان "
هم دیگر دستخوش تغییرات شده
آری ای برادر شهیدم
خواهر محجبه تو در تنگنای دنیا دارد ذره ذره مجازات میشود....
_مجازات؟؟؟؟
_آری...
_جرمش چیست؟؟؟
_عاشقی!!!
_عشق به چه؟؟؟
_یواش میگویم...گوشت را نزدیک بیاور...اینجا منتظرن تا من بگویم و آنها بخندند و بگویند اُملها هنوز هستند...
گوشهایت را نزدیک بیاور تا بگویم به چادرم بی احترامی کردند ...چادرم را مضحکه کردند و برای سرگرمی آنرا سوژه میکنند و میخندند....
یواش تر میگویم...بعضی خواهران چادری ترویج بد میکنند...ارثیه مادرم زهرا بر سرشان و لوازم آرایش جنگ دشمن بر صورتشان....به اینها چ بگویم دوست؟؟؟یا دشمن؟؟؟
خلاصه بگویم...حرف زیاد و گوشها بسته
چادرم محکم بر سرم...
قلبم پرتپش برای دفاع...
جانم ارزانی برای مولا...
برادرشهیدم خواهران محجبه خود را فراموش نکنید
دلنوشته سرکار خانم هاشمی- دانش آموز سال سوم متوسطه اراک