محجبه

محجبه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۸ خرداد ۰۲، ۲۰:۳۶ - ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
    روحشون شاد
نویسندگان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ادبی» ثبت شده است

۲۳مرداد

خون خدا
 

خون حسین نه بر خاک که برآسمان پاشیده شد مگر سرخی شفق گواه این حقیقت نیست؟
عاشورا حرکتی آگاهانه در راه رهایی است. تنها راه نپوسیدن، فوران فریادهای فروخفته نفس هایی است که در گلو خفه شده اند.
کربلا،آزمون دادخواهی و عدالت گستری است واین حسین است که در برابر دنیای همه یزیدها ایستاده است.
مردمی که همه چیز را در دنیا می بینند.وبه آب و نانی، ایمان می فروشند، برایشان چه تفاوت می کند که حسین برمسند حکومت باشد یایزید؟ که یزید حتی بیشتر به کار اینان می آید.
حسین آمده تا زمینه حیات طیبه را در زمین خشکیده انسانیت فراهم آورد و بارانی باشد برکویر دل های سوخته .
حسین آمده؛ با مرگی زندگی آفرین، تا آدمی امکان پاک زیستن را بیابد. حسین آمده تا دیوارهای بردگی یزید را فرو ریزد و پنجره ای بگشاید به آسمان بندگی خدا تا پلی بزند به آبی بی کران عشق. کربلا را با غبار کهنگی چه کار؟ که عاشورا آیینه زار جلوه جلال و جمال خداست.

علی رضا عظیمی راد
۱۱تیر

در هاله‏ ای از نور، آرام آرام پیش می‏ آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم می‏ شد.
عده ‏ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور دارند؛ با صلیب ‏های به ظاهر آراسته، با نا آرامیِ تمام و با گیسوان چلیپایی، بازی می‏ کردند و تمام ذهنشان سرشار از بود از شکّ؛ شکّ به آن ‏چه در دست و دلشان بود.

 

امّا آنان که در هاله ‏ای از نور پیش می‏ آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.
هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان می‏ داد که آن «پنج تن»، آیینه ‏ی جمال الهی‏ اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین. و عنایت الهی، آنان را زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان می‏تراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.
پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه ‏ی عظمت الهی و سر چشمه‏ی زلال معرفت است.
چه کسی می‏تواند به انکار برخیزد؛ وقتی که آدم علیه‏ السلام بگوید: اِلهی یا حَمیدُ بِحَقّ مُحَمّدٍ صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم ...؟
وقتی که نوح بگوید: ...، وقتی ابراهیم و موسی و عیسی بگوید: ... چه کسی می‏تواند انکار کند!
محمّد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم یعنی: قرآن، یعنی: لَوْلاک لَما خَلَقتُ الْاَفْلاک؛ علی علیه‏ السلام و فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه‏ السلام و حسین علیه ‏السلام یعنی: محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم ، یعنی: اِنَما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.
چه کسی می‏تواند سخاوت خورشید، شرافت ماه، صداقت آب، کرامتِ درخت و نجابت گل را نادیده بگیرد.؟!
رنگ از رخسار «ابو حارثه» و نصارای نجران پریده بود و لرزش دست‏هایشان، نشان از ضعف و پشیمانی داشت. نجوایی در ضمیر ناخودآگاه ابو حارثه جریان گرفت او که عطر پیامبران دارد، او که مثل پیامبران می‏نشیند، او که آسمان و زمین می ‏ستایندش. از آن لحظه که دست‏ هایش بوی قنوت بگیرند، توفان خشم الهی، همه ‏ی دشت‏ ها و کوه ‏ها را متلاشی خواهد کرد. از جا می‏خیزد و سر بر آستانِ کبریایی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم می‏گذارد: ای ستوده‏ ترین خلقت الهی، ای آسمانی‏ ترین آیینه ‏ی خلقت و ای حقیقت محض! رضای ما، در رضایت تو است و رشته‏ ی جان ما در دست‏ های آسمانی ‏ات.
در دایره ‏ی قسمت، ما نقطه ‏ی تسلیمیم     لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی

سیدعلی‏ اصغر موسوی

علی رضا عظیمی راد
۱۰فروردين

چشم‏هایم که به اشک می‏ نشینند، لبخندهایم را فرشته‏ ها می‏ نویسند. دعاهایم، پرنده‏ هایی می‏ شوند و تا آسمان هفتم پرواز می‏ کنند

دلم می‏ لرزد؛ اما پاهایم را استوار بر پلکان توبه می‏ گذارم و تا آستانه بخشش بی‏کران خداوند می‏ آیم و از پله‏ های لغزنده غرور و گناه رو می‏ گردانم
شب‏های قدر، تمام دنیایم را سراسر در آبشارهای شفاعت می‏ شویند تا لحظه‏ های معصوم را بتوانم لمس کنم
در این شب‏هاست که می ‏توانم روشن‏تر از همه ماه‏ های کامل، دست بر آستان الهی بسایم. اشک‏هایم را در این شب‏ها نخشکان، الهی!

علی رضا عظیمی راد
۱۹مرداد
دختر با ناز به خدا گفت:

چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان جلوه گر نکنم؟


خدا گفت:زیبای من!تو را فقط برای خودم آفریدم

دخترک،پشت چشمی نازک کرد و گفت:خدا که بخل نمی ورزد،بگذار آزاد باشم

*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*

دخترک با بغض گفت:با این؟اینطور که محدودترم. اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟؟؟
علی رضا عظیمی راد
۱۶تیر

هیجده روز از ذی الحجة میگذرد.

 

قافله ای می آید: راهش حق, بارش ایمان و مقصدش الله.

 

موجی از انسانها در دریای غدیر در تلاطم است.قافله سالاری چون محمد(ص) پیشاپیش,افق اسلام هنوز چشم انتظار طلوع خورشیدیست که با دمیدن  آن بر طومار دین, مهر"اکمال"خواهد خورد.

 

محمد(ص) پس از زیارت خانه توحید ,با کاروانیان از حج برگشته, با چهره ای مطمئن, با دستانی پربار از فیض دیدار ,با  ره توشه ای  از  طاعت و توفیق زیارت بیت الله الحرام, پیشوای این قافله نورانیست.

 

  می آید...تا در تداوم " رسالت",امت را به "امامت"دعوت کند و آنان را در کنار برکه ای به نام"غدیر خم", که در معنی ,ژرف تر از دریا و گسترده تر از سینه اقیانوس است با "امام", پیوند " ولایت"بزند تا مبلغ بلوغ مکتب و "اکمال دین " گردد و مسلمانان را پس   از خویش,به رهبری فرزند ابیطالب ازسرگردانی و حیرت, نجات دهد.

علی رضا عظیمی راد
۰۸تیر

خوشا سر به سوداى معبود سپردن و فرمان بردن از حضرت دوست!
خوشا شیطان درون خویش را به بند کشیدن و از هر چه غیر دوست، چشم پوشیدن!
خوشا لحظه قربانى کردن بت‏هاى ظاهر و باطن به پاى عشق و هم‏سفر شدن با راهیان کوى دلدار!
خوشا گرگ‏ هاى خشم و غضب را از دیار دل خویش راندن!
خوشا نوبت به زمین زدن ناقه‏ هاى تکبر که اسباب زحمت آدمى‏ اند و سد شده ‏اند در مسیر رستگارى‏اش!
خوشا روایت «بسم الله» بر گلوى خویش خواندن و کلمه توحید را بر تخت پادشاهى قلب نشاندن!
خوشا جهاد اکبر با مدعیان دروغین خدایى و خوشا جان عزیز خویش را به قربان‏گاه عشق بردن وگذشتن از همه چیز به خاطر او!

علی رضا عظیمی راد
۱۲خرداد

علی رضا عظیمی راد
۱۴ارديبهشت

وقتی مشکی مد باشه، خوبه

وقتی رنگ عشقه ، خوبه

وقتی رنگ کت و شلوار باشه، با کلاسه

وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه با کلاسه

اما وقتی رنگ چادر من مشکی شد، افسردگی می آره و دنبال حدیث و روایت می گردندکه رنگ مشکی مکروهه

چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید؟!!!!

دوست دارم چادر مد شود.

مشکی رنگ عشق باشد، عشق به خدا ....

 

علی رضا عظیمی راد