محجبه

محجبه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۸ خرداد ۰۲، ۲۰:۳۶ - ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
    روحشون شاد
نویسندگان
سرهنگ کلافه شده بود بعد از اینکه با دوربین محل اختفای ایرانی ها را دیده بود.نمی دانستیم چه دیده است که به یکباره چون دیوانه ها قبضه آرپی جی را ازدست خالدکشید وبه طرف تنها ایرانی باقیمانده که ما را مدت زیادی معطل کرده بود شلیک کرد. ما که قرار بود سه روز دیگر در خرمشهر باشیم، نصف یک روز آن را از دست داده بودیم.
آنقدر هول شده بود که موشک نزدیک خودمان به زمین خورد و منفجر شد. باد پرده دود و خاک انفجار را کنار زده بود که تیری ازکنار کلاه سرهنگ رد شد، سرهنگ سراسیمه میان کانال نشست. آن وقت فهمیدم ایرانی حیثیت سرهنگ را نشا نه گرفته است جواب موشک بی هدف سرهنگ را با شلیک تیری حساب شده داده بود.
به دستورسرهنگ ستونی از آرپی جیزن ها پشت دیوار به صف شدند. قبضه دوشکا روی هدف قفل شد دو نفر تیربارچی هم روی زمین دراز کشیده با قطاری ازفشنگ منتظر فرمان شلیک فرمانده بودند.
دستورآتش ِسرهنگ، جهمنی برپا کرد که نه از تنها مدافع شهر که ازدیواری هم که پشت آن پناه گرفته دیگر چیزی باقی نماند.سرهنگ فریاد کشید:
-  آتش بس.

به ستون درپناه دیوار، وسایل مردم، ماشین های سوخته و نخل های واژگون شده در دو طرف خیابان، آرام و آهسته به هدف نزدیک شدیم.دیوار همه فروریخته بود، از زیر آجرهای آن یک جفت پوتین بیرون زده بود،جوی خونی ازمیان آنهاراه بازکرده بود. دود و خاک که رفت، همه دورجنازه ایرانی جمع شدیم. اسلحه بسیارقدیمی اش که گوئی آن را ازموزه برداشته بودکناردستش افتاده بود.سرهنگ آنقدرعصبانی بود که خودش با پا آجرها را کنار زد تا صورت مدافع ایرانی نمایان شد. آن وقت بود که متوجه عصبانیت سرهنگ شدیم. عصبانیتی که با دیدن سرجنازه با سرعت اسلحه کمری اش رابیرون کشید و به دخترکشته شده ایرانی تیر خلاص زد. دختر عربی که حیثیت سرهنگ را کشته بود. 

 

تقدیم به دختران و زنانی که در عصر حاضر هم با حیا، عفت و شجاعت خود، حیثیت دشمنانمان را نشانه می گیرند

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۲۴

نظرات (۷)

۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۱ ....مسعود ....
بسیار خوب
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۲ ....مسعود ....
ممنون بسیار خوب
پاسخ:
سلام
نتشکر
بسیار عالی
پاسخ:
متشکر
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵ سربازکوچولو ...

خیلی خوب بود.

موفق باشید ان شاالله.

یاعلی

پاسخ:
متشکر
شما هم موفق باشید
بسیار زیبا.....
http://walk-with-me.blogfa.com/
پاسخ:
متشکر
۰۴ مهر ۹۸ ، ۱۴:۵۷ فاطمه حیدری (رضوان)

با عرض سلام

داستان زیبایی بود 

پاسخ:
سلام
ممنون از اینکه به محجبه سر زدید
۰۲ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۹ محسن رحمانی

سلام داستان قشنگی بود.

پاسخ:
سلام
متشکرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">