محجبه

محجبه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۸ خرداد ۰۲، ۲۰:۳۶ - ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
    روحشون شاد
  • ۱۴ فروردين ۰۲، ۱۱:۱۴ - افسانه امیرعبدالهیان
    ممنون عالی
نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

۲۴تیر

داستان مردم سرزمینی که برای حفظ حجاب مبارزه کردند
آخرین پیچ کوچه

عمه خانم شش ماه تمام از خانه بیرون نیامد. آخر هم از غصه دق کرد و مُرد. صدیقه حامله بود که توی کوچه مأمورها دنبالش کردند. افتاد توی جوی آب و بچه‌اش سقط شد. فاطمه خانم، با آن تن مریض و پاهای دردناک، زمستان‌ها یخ حوض شکست و حمام کرد و از ترس آژان‌ها تا گرمابه سر کوچه هم نرفت. روضه و زیارت تعطیل شده بود. هرچند روز یک‌بار می‌نشستم یک‌ دل سیر از دل‌تنگی گریه می‌کردم. 

 

علی رضا عظیمی راد
۲۳تیر

روایتی باورنکردنی از یک کشتار فراموش‌شده
 
#برای_حجاب

چهار تا لحاف‌آوردن این‌همه جان‌کندن نمی‌خواست، می‌خواست؟ خبر مرگشان این‌آژان‌ها اگر حرفم را گوش گرفته و لچکی، چارقدی چیزی آورده بودند که زیر ‌جنازه‌ها بیندازند، خون ‌اتول باری ما را برنمی‌داشت. حالا کی جان دارد این‌همه خون دلمه‌بسته را از کف ‌کامیون بسابد؟ دستمان به خون خلق‌الله آلوده نشده بود که آن‌هم به لطف اعلی حضرت شد.

علی رضا عظیمی راد
۲۴خرداد
سرهنگ کلافه شده بود بعد از اینکه با دوربین محل اختفای ایرانی ها را دیده بود.نمی دانستیم چه دیده است که به یکباره چون دیوانه ها قبضه آرپی جی را ازدست خالدکشید وبه طرف تنها ایرانی باقیمانده که ما را مدت زیادی معطل کرده بود شلیک کرد. ما که قرار بود سه روز دیگر در خرمشهر باشیم، نصف یک روز آن را از دست داده بودیم.
آنقدر هول شده بود که موشک نزدیک خودمان به زمین خورد و منفجر شد. باد پرده دود و خاک انفجار را کنار زده بود که تیری ازکنار کلاه سرهنگ رد شد، سرهنگ سراسیمه میان کانال نشست. آن وقت فهمیدم ایرانی حیثیت سرهنگ را نشا نه گرفته است جواب موشک بی هدف سرهنگ را با شلیک تیری حساب شده داده بود.
به دستورسرهنگ ستونی از آرپی جیزن ها پشت دیوار به صف شدند. قبضه دوشکا روی هدف قفل شد دو نفر تیربارچی هم روی زمین دراز کشیده با قطاری ازفشنگ منتظر فرمان شلیک فرمانده بودند.
دستورآتش ِسرهنگ، جهمنی برپا کرد که نه از تنها مدافع شهر که ازدیواری هم که پشت آن پناه گرفته دیگر چیزی باقی نماند.سرهنگ فریاد کشید:
-  آتش بس.

به ستون درپناه دیوار، وسایل مردم، ماشین های سوخته و نخل های واژگون شده در دو طرف خیابان، آرام و آهسته به هدف نزدیک شدیم.دیوار همه فروریخته بود، از زیر آجرهای آن یک جفت پوتین بیرون زده بود،جوی خونی ازمیان آنهاراه بازکرده بود. دود و خاک که رفت، همه دورجنازه ایرانی جمع شدیم. اسلحه بسیارقدیمی اش که گوئی آن را ازموزه برداشته بودکناردستش افتاده بود.سرهنگ آنقدرعصبانی بود که خودش با پا آجرها را کنار زد تا صورت مدافع ایرانی نمایان شد. آن وقت بود که متوجه عصبانیت سرهنگ شدیم. عصبانیتی که با دیدن سرجنازه با سرعت اسلحه کمری اش رابیرون کشید و به دخترکشته شده ایرانی تیر خلاص زد. دختر عربی که حیثیت سرهنگ را کشته بود. 

 

تقدیم به دختران و زنانی که در عصر حاضر هم با حیا، عفت و شجاعت خود، حیثیت دشمنانمان را نشانه می گیرند

علی رضا عظیمی راد
۱۹اسفند
مروری بر زندگی مبارزاتی موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام به روایت رهبر انقلاب

 صبر کنید! قبل از این‌که مثل همه روایت‌های پیش از این، برویم سراغ روایت زندگی امام، بیایید کار مهمی را با هم انجام بدهیم. قبل از این‌که ببینیم سیره زندگی امام معصوم‌مان چه بوده، اول «بستر» این سیره را بررسی کنیم. بیایید با هم ببینیم همه روایت‌هایی که قرار است در ادامه این ‌یادداشت بخوانیم، در چه بستری و در چه شرایط تاریخی دشواری رقم خورده‌اند. شاید آن‌وقت ارزش این‌سیره و مسیر صعب‌العبور عملی‌شدن آن برای ما بهتر معلوم شود. شاید آن‌وقت با شنیدن نام «موسی‌بن‌جعفر» علیه‌السلام، تصویر دقیق‌تری از امام هفتم‌مان در ذهن ما جان بگیرد و اول برایمان معلوم بشود «چهارچوب زندگی موسی‌بن‌جعفر چه بود. اصلاً ائمه علیهم‌السّلام آیا یک زندگی سیاسی داشتند یا نه؟ آیا زندگی ائمه علیهم‌السّلام فقط این بود که یک‌عده شاگرد، یک‌عده مرید، یک‌عده علاقه‌مند را دور خودشان جمع کنند احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و اخلاقیات اسلامی و معارف و اصول دین و عرفان و این چیزها را به آن‌ها بیان کنند و همین و بس؟ یا نه، غیر از این چیزهایی که گفته شد و روح آنچه که گفته شد، یک چهارچوب دیگری در زندگی ائمه است که آن همان زندگی سیاسی ائمه علیهم السّلام است».
پس این‌دفعه، قبل از شروع خرده‌روایت‌های مستند از زندگی امام کاظم علیه‌السلام، چندلحظه پای منبر آقا می‌نشینیم و اوضاع جهان اسلام را در دوران بنی‌عباس در کلام ایشان تماشا می‌کنیم تا در پایان روایت، بهتر بفهمیم «۳۵سال مبارزه» یعنی چه.

علی رضا عظیمی راد
۰۹اسفند
چند روایت کوتاه از زندگی زینب کبری سلام‌الله علیها
 

 صبر، نام دیگر اوست. نه! صبر، وام‌دار نام اوست. کدام روایت را بیاوریم که زندگی سراسر ابتلا و امتحان و سربلندی دختر علی علیه‌السلام را، چنان‌که شایسته اوست، نشان دهد؟ این‌ها تنها چند لحظه از عمر زینب کبری سلام‌الله ‌علیها است؛ بانویی که سخت‌ترین ‌روز عالم را تاب آورد و از دشوارترین‌ امتحان الهی، سربلند و سرفراز، بیرون آمد؛ آن‌قدر که جز زیبایی در آن ندیده باشد.

علی رضا عظیمی راد
۲۱آبان

داستانی از کتاب (( می شکنم در شکن زلف یار))...

تهران، خیابان آفریقا، یک پاساژ باحال سانتى مانتال.
«لطفا حجاب اسلامى را رعایت فرمایید.»
دخترکان جوان، لاک زده و مانیکور کرده، با هفت قلم آرایش و موهاى افشان به ده ها مغازه برمى خورند که این تابلو بر روى در ورودى آنها ـ جایى که همه آن را ببینند ـ نصب شده است.
توجهى به این نوشته کنند؟ اصلاً!
اندکى از این زلف پریشان در پس روسرى حریرآساى خویش پنهان کنند؟ ابدا!
اگر اینان چنین کنند، تکلیف آنان چه مى شود؟ آنان که آمده اند براى گره گشایى از زلف یار!
معاشران گره از زلف یار بازکنید
شبى خوش است بدین قصه اش دراز کنید
بگذریم... براى غربت حافظ همین بس. همین که شب خوش قصه او شامگاه یک پنجشنبه تابستانى باشد در یک پاساژ با حال سانتى مانتال!

علی رضا عظیمی راد
۱۷شهریور

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 25 ثانیه

علی رضا عظیمی راد